روزنامهنگاری برای کودک و نوجوان، خودِ زندگی و نفسکشیدن است
ماهنامه کودک گلپونه به مناسبت پاسداشت هفدهم مرداد؛ روز خبرنگار با یاسمن رضاییان؛ خبرنگار و روزنامهنگار حوزهی کودکان و نوجوان، گفتوگویی انجام داده است که در ادامه میخوانید:
یاسمن رضاییان؛ خبرنگار و روزنامهنگار حوزه کودکان و متولد ۱۳۷۱، دارای کارشناسی آبوهواشناسی است. اگر شما هم از تفاوت زمین تا آسمانی رشته تحصیلیاش با کار روزنامهنگاری تعجب کردهاید، باید از قول خودش گفت که تصمیمش را از قبل برای کار در مطبوعات گرفته بوده و بعد سراغ این رشته رفته است و این رشته را تنها به خاطر علاقهی بیش از اندازهاش به جغرافیای طبیعی، انتخاب کرده است.
او فعالیتش را در حوزهی مطبوعات نوجوان از سال ۸۹ آغاز کرده است و عضو انجمن نویسندگان کودک و نوجوان و برگزیدهی بخش «یادداشت نوجوان» از دوازدهمین جشنوارهی مطبوعات کودک و نوجوان میباشد و در حال حاضر با نشریات «دوچرخه» و «رشد نوجوان» همکاری میکند.
• سلام و با سپاس از زمانی که در اختیار ما قرار دادید، چهطور شد که روزنامهنگار کودک و نوجوان شدید؟
تمامش زیر سر روزهای نوجوانی است! یک روز بهاری در سیزدهسالگی، با نشریهی «دوچرخه» آشنا شدم. «دوچرخه»، نوشتهها و شعرهای نوجوانها را چاپ میکرد و از بین همین نوجوانها، خبرنگار افتخاری میگرفت. به نظرم هیچچیز بهتر از این نبود! شروع کردم به نوشتن برای «دوچرخه». نوشتم و نوشتم و فکر کردم کاش من هم یک روز یکی از همین بزرگترهای «دوچرخه»ای بشوم که برای ما مینویسند. آنقدر نوشتم و آرزویم را بافتم تا در نهایت خودم یکی از همان بزرگترهای دوچرخهای شدم. همانجا هم بود که فهمیدم اگر قرار باشد کار مطبوعات را ادامه بدهم باید در حوزهی نوجوان بمانم و هیچجا بیشتر از اینجا، دلم آرام نیست.
• خبرنگاری برای کودکان و نوجوانان چه تفاوتی با خبرنگاری برای بزرگسالان دارد؟
وقتی برای نوجوان کار میکنید فقط و فقط به خود او فکر میکنید. اینکه نیازش چیست؟ چه چیزهایی را دوست دارد؟ از خودش، دیگران و جامعهاش چه انتظاری دارد؟ تمام تلاشتان را میکنید که صدای او باشید چون میدانید او هم تلاش شما را میبیند. نوجوان، صادق است. اگر مطالب شما را دوست داشته باشد، میگوید، اگر هم دوست نداشته باشد، باز هم میگوید. خودِ خودش است و از این «خودبودن» واهمهای ندارد. در واقع تمام ویژگیهای نوجوانی ست که کار برای این گروه را از کار برای بزرگسال متمایز میکند. و البته کار برای نوجوان پر از شور و شعر و رنگ و قصه است. پر از دغدغههای باارزش و سرنوشتساز است. کار برای نوجوان، خودِ خودِ زندگی و نفسکشیدن است.
• خاطرهی بامزهای از روزهای خبرنگاری خود دارید؟
دبستانی در «طالقان» هست که کلاس علومشان را در طبیعت نزدیک مدرسه برگزار میکنند. آنروز برای تهیهی گزارش از کلاس علوم به آنجا رفته بودم. یکی از دخترها مرتب این طرف و آن طرف میرفت و گلهای خودرو را میچید. وقتی کار گزارش تمام شد و میخواستیم به مدرسه برگردیم، دختر دوید و به سمتم آمد و دستهگل بزرگش را به من داد و گفت: «برای شما چیدم» و از من پرسید که دستهگل را دوست دارم یا نه؟ این یکی از خاطرات بامزه و البته خیلی دلنشین من است.
• برخورد کودکان و نوجوانان و بزرگسالان وقتی متوجه میشوند شما خبرنگارهستید چهطور است؟
کودکان احساس میکنند خبرنگاران و روزنامهنگاران از یکجای دیگر آمدهاند. از نظرشان این آدمها با آدمهای دیگر فرق دارند.
نوجوانان معمولا پر از سوالاند. با یک لبخند میپرسند: «خبرنگار؟ واقعا خبرنگاری را دوست دارید؟»، «چهطور میتوانیم برای مجلهها بنویسیم؟»، «اسم ما هم در مجله چاپ میشود؟»، «یعنی در دانشگاه، خبرنگاری خواندهاید؟» و سعی میکنند خطایی نکنند و رفتارشان مناسب باشد. یک تلاش واقعا دلنشین و جالب.
در زمینهی مصاحبه با افراد بزرگسال باید بگویم من همیشه با افراد شناختهشده مصاحبه کردهام و آنها هم واکنش خاصی ندارند چون معمولا چندباری مصاحبه انجام دادهاند و همهچیز برایشان عادی ست.
• شیرینترین و تلخترین گزارشهایی که انجام دادید، چه بودهاند؟
شیرینترین آنها گزارش از حضور «عموپورنگ» در نمایشگاه مطبوعات بود. نمیتوانستم با او رسمی صحبت کنم و سوالهای خیلی جدی بپرسم؛ نه به خاطر اینکه یک شخصیت کودک است، به خاطر کودک درون خودم که در وجودم بیدار شده بود و مرتب میگفت: «بیخیالِ کار گزارش! فقط از همصحبتی با او لذت ببر.»
اما تلخترین و البته قابل تاملترین گزارشی که انجام دادهام، گزارش از یک دبیرستان شبانهروزی دخترانه در منطقهای در نزدیکی شهر «سراب» بود. دانشآموزان شبانهی این مدارس، بیشتر از روستاهای اطراف میآیند و از نظر مالی شرایط سختی دارند. برای همین چیزهای مختلف درست میکنند و با فروش آنها هزینهی تحصیلشان را تامین میکنند. وقتی با آنها صحبت میکردم متوجه شدم یکی از دوستانشان مجبور بوده درسش را رها کند و ازدواج کند، چون سبک زندگی در روستاها اینطور است که دختر باید در سن پایین ازدواج کند. از چهرههای بچههای آن جمع معلوم بود هیچکدام دوست ندارند به سرنوشت دوستشان دچار شوند. آنها میخواستند درس بخوانند، دانشگاه بروند و سراغ کاری تخصصی بروند. البته مدیر آنها را تشویق میکرد که با وجود تمام سختیها، به درسشان ادامه بدهند. وقتی مدیر میگفت: «همهی دخترهای مدرسهی ما شاگردزرنگ هستند و میخواهند درسشان را ادامه بدهند»، اشک را در چشمهای یکی از دخترها دیدم که بغضش را فرو میداد. چشمهایش پر از حسرت رسیدن به آرزوها و هدفهایش بود و میدانست اگر بخواهد پیش برود، موانع بزرگی سر راهش وجود دارد. واقعا دلم گرفت و از خودم پرسیدم چرا یکسری تفکر نادرست که هنوز در روستاها وجود دارد، مانع رسیدن یک نوجوان به هدفها و آرزوهایش میشود؟
• پدر و مادرها باید چه کارهایی برای سواد رسانهای کودکان انجام دهند؟
به عنوان والدین باید حواسمان باشد که در مورد اطلاعاتی که از رسانه به ما منتقل میشود نزد بچهها پیشداوری نکنیم چون ذهنیتشان را با تفکر خودمان شکل میدهیم و اگر این تفکر، نادرست باشد مسوول تفکر نادرست فرزندمان هم میشویم. به نظرم حتی میشود با بچهها در مورد اینجور مسائل بحث کرد. به طور مثال کودک یا نوجوان ما فلان کارتون یا انیمیشن یا سریال را دوست دارد. یک جمع صمیمانهی خانوادگی تشکیل بدهیم و در مورد اینکه این اثر میخواهد چه چیزی را به ما بگوید بحث کنیم. با این کار هم به طور غیرمستقیم به آنها آموزش دادهایم باید در مورد آنچه که از رسانه به ما داده میشود، فکر کنیم و هم با زاویهی دیدشان آشنا میشویم و اگر برداشتهایی نادرست داشته باشند، میتوانیم آنها را اصلاح کنیم. طبیعی است که برای دستیابی به این هدف لازم است ابتدا خودمان سواد رسانهای داشته باشیم.
• تا به حال برای تهیهی خبری مواخذه شدهاید؟
از طرف سردبیر نه، اما از طرف خودم مواخذه شدم! چهار-پنج سال پیش مصاحبهای را برای یک نشریهی بزرگسال کار کرده بودم که جزو خط قرمزها بود. البته خط قرمز آن آنقدر عمومی نبود که همهی مردم از آن باخبر باشند اما کسانی که به طور تخصصی در آن حوزه فعالیت میکردند، میدانستند آن موضوع یک خط قرمز است. موضوع مصاحبه را به من سفارش داده بودند و من هم هیچ فکر نمیکردم سراغ یک موضوع دردسرساز رفتهام. البته آخرش همهچیز به خیر گذشت و من هم به خودم قول دادم قبل از پذیرفتن پیشنهادها، در مورد موضوع مورد نظر تحقیق کنم.
• آیا شبها خواب گزارشهایی را که تهیه میکنید، میبینید؟
خواب گزارشهایی را که تهیه میکنم نمیبینم، اما شده که شب قبل از تهیهی بعضی از گزارشها، ذهنم آنقدر درگیر بوده باشد که سخت خوابیده باشم. معمولا هرقدر هم ذهنم درگیر کار باشد، خوابهای کاری نمیبینم.
• آیا شده خبری نداشته باشید و مجبور باشید از خودتان خبر تولید کنید؟
چون تجربهی کار خبرِ صرف، برای من خیلی کوتاه بود، پیش نیامده بود که از خودم خبر تولید کنم اما در مورد کار گزارش این اتفاق افتاده بود. باید به مناسبت روز «درختکاری» از یک دبستان گزارش تهیه میکردم. طبیعتا مدت زمانی زودتر از روز «درختکاری» برای تهیهی این گزارش اقدام کرده بودم و آن مدرسه در آن بازهی زمانی فعالیتی با موضوع «درختکاری» انجام نمیداد. در نهایت پیشنهاد دادم یک روزنامهدیواری برای درخت داخل حیاط مدرسه درست کنیم و به او هدیه دهیم. از روند تهیهی این روزنامهدیواری و نتیجهی کار، گزارش روز درختکاری تولید شد.