از روز آدینه تا راندن دوچرخه!
گفتگو: تهمینه حدادی
وقتی صحبت از روزنامهنگاری حوزهي کودک و نوجوان میشود، بیشک یکی از نامهای مهم این عرصه فریبا خانی است. نه به این واسطه که او جوایز متعددی را در پروندهی کاری خود ثبت کرده است و سردبیر نشریهی «دوچرخه» است. نه! فریبا خانی از معدود خبرنگارانی است که سالیان متمادی در حوزهی کودک و نوجوان قلم زده است و همچنان مسیر خود را ادامه میدهد. در طی این سالها مطبوعات و از آن مهمتر نشریات کودک دچار تغییراتی شدهاند و خانی سالیان سال با خبررسانیهای به روز صفحهای را ماندگار کرده است (صفحهی خبر نشریهی دوچرخه)که مخاطب خود را جدّی گرفته و میگیرد. این مسیر و ممارست در آن است که این سوال را در ذهن هرکسی ایجاد میکند که آیا نوشتن برای مخاطب کودک و نوجوان آنقدر مهم است؟ همین سوال است که مخاطب را به سمت گزارشها و مصاحبهها و بعد کتابهای خانی سوق میدهد. خبرنگاری که یک نگرانی مهم دارد؛ تهیهی خوراک فرهنگی مناسب برای کودکان و نوجوانان! در ادامه، گفتوگوی گلپونه را با فریبا خانی بخوانید:
» یک جاهایی هست که تصور عموم از خبرنگار بودن، ایستادن جلوی دوربین و یا حتی نوشتن در حوزهی سیاست یا سینماست، شما هم با این دست واکنشها روبرو شدید؟
در طول سالهایی که کار کردم؛ متوجه شدم که بخش سیاسی در روزنامهها از بقیهی بخشها مهمتر بودهاند، به خاطر اینکه جامعهی ما جامعهی سیاستزده است. دربارهی جلوی دوربین ایستادن باید بگویم که بیست و شش سال پیش در یک هفتهنامه کار میکردم. در همان سال سردبیر کتابی به من هدیه داد و نوشت که اگر سالها در مطبوعات قلم بزنی هیچکس تو را نخواهد شناخت. اما اگر یک لحظه جلوی دوربین ظاهری شوی، همه تو را خواهند شناخت. مردم ما مردمی هستند که اهل خواندن نیستند؛ اهل تصویر هستند. الان هم با مدیاهای جدید رسانههای کاغذی دارند به حاشیه میروند.
» مثلا همین امروز خیلیها تعریفشان از خبرنگار، خبرنگاری نیست که سالها برای کودکان نوشته. فکر میکنند باید لزوما با هنرمندان و ورزشکاران و ساسیون مصاحبه کنی تا خبرنگار خوبی باشید. این دیدگاه اذیتتان نمیکند؟
در کشور ما روزنامهنگاری تخصصی کودک و نوجوان که کار بسیار حساسی است؛ مهم شمرده نمیشود. همه فکر میکنند روزنامهنگاری کودک یک کار دمدستی است. امّا راستش اینطور نیست. در روزنامهنگاری کودک باید مخاطبشناس خوبی باشی و مخاطبت را درک کنی. دوم، باید در واژهگزینی مسوول باشی و زندگیاندیش باشی… و این، کار را خیلی سخت میکند. امّا خیلی از روزنامهنگاران حرفهای هم این کار را سخیف میشمارند.
» حالا نشریهی دوچرخه به شمارهی هزارم رسیده است. شما سالها بهعنوان خبرنگار همراه این هفتهنامه بودید و حالا سردبیرش هستید. دربارهی این تجربه بگویید.
حدود بیست سال است که در دوچرخه مینویسم. تجربهی گرانقدری بوده است که در جوار فریدون عموزاده خلیلی که هم خلاق و هم نویسندهی بینظیری است و کار را میشناسد؛ کنار لیلا رستگار که روزنامهنگاری برایش آیینی فراتر از شغل است و مناف یحییپور عزیر، فرهاد حسنزاده و دیگر دوستان هنرمندم نکتهها بیاموزم. این تجربهها برای من مفید بوده و حالا این افتخار را دارم که دوچرخه برانم! اگرچه امروز دوچرخه مثل سالهای پیش نیست، بعضی از عزیزان از آن رفتهاند. برخی مهاجرت کردهاند؛ برخی بازنشسته شدهاند و امکانات ما در دوچرخه محدود است. اما به مبارکی سالها کار، و به خاطر داشتن دوستان جوانی که سالها خود مخاطب دوچرخه بودهاند؛ دوچرخه هنوز سرپاست.
» اما این نخستین تجربهی شما در حوزهی روزنامهنگاری کودک نبود، قبل از آن نشریهی آفتابگردان و بچّههای زمین را داشتیم که با آن همکاری میکردید.
البته در آفتابگردان چند مطلب داشتم و بچّههای زمین هم یک شماره مطلب داشتم… و به نظرم کار برای کودکان بسیار مهم میآمد، ما اگر برای کودک و نوجوان خوب سرمایهگذاری کنیم؛ مسلما بخش عمدهی مشکلات حل میشود.
برای من کار برای کودکان لذت بخش است، سالها برای بزرگسالان هم نوشتهام، امّا مخاطب کودک ونوجوان یک ویژگی منحصر به فرد دارد و این است که بسیار قدرشناس است. من خیلی از این مساله لذت بردهام و در سالهای اخیر خیلی از اینکه از قیلوقال دنیای بزرگسال دور بودهام از خدا ممنونم.
» اولین مطلبی که در این حوزه نوشتید را به یاد دارید؟
گزارشی از روز آدینه، برای آفتابگردان نوشته بودم. دربارهي يك دختر نوجوان و روز جمعه بود. گزارش يك روز تعطيل… چون آنزمان پنجشنبهها دانشآموزان به مدرسه ميرفتند و تنها روز تعطيل جمعه بود. يا همان آدينه!
» خبرنگاری در حوزهی کودک و نوجوان سخت است؟
خیلی سخت است. اولا بسیاری از حوزههای خبری و کارشناسان وقتی میگویی که از نشریهی کودک ونوجوان تماس گرفتهای تو را جدی نمیگیرند و ممکن است همکاری نکنند. در نظر آنها نشریات کودک و نوجوان حرفهای نیستند؛ خیلی باید انرژی صرف کرد تا خودت را و نشریهای که کار میکنی را اثبات کنی.
» و جز این یک مورد؟
در فضاي روزنامه هرگز تو را و كارت را جدّي نميگيرند و كمترين امكانات را براي اين بخش در نظر ميگيرند.
صحبتهای فریبا خانی را برای هزارمین شمارهی دوچرخه ببینید:
» نوشتن برای کودک و نوجوان با نوشتن دربارهی آنها چه تفاوتهایی دارد؟
نوشتن برای کودکان و نوجوانان خیلی متفاوت است. قسمت اول کار واژهگزینی است؛ باید از دایرهی لغات مشخصی و زبان مخصوص کودک و نوجوان استفاده کنی که قابل درک باشد. از شوخیها و دوپهلو حرفزدنها باید پرهیز کنی. باید به روانشناسی کودک و نوجوان و تاثیری که کلامت میگذارد؛ آگاه باشی. امّا دربارهی کودکان نوشتن این است که تو موضوعی را انتخاب کنی با نثر و زبان بزرگسال و دربارهي مسایل کودکان و نوجوانان بنویسی.
» به نظرتان مخاطب کودک و نوجوان که حالا در معرض رسانههای مختلف است چهقدر به خبر و گزارش نیازمند است؟
از دوران مشروطه به این سو، نشریات سعی کردند که صفحههایی را برای کودک و نوجوان داشته باشند و خب بیشتر از افسانههای ملل و قصّه و شعر استفاده کردند. این شاید یک فرهنگ شد که فکر کنیم نشریهی کودک و نوجوان فقط به قصه و شعر و مطالب ادبی نیاز دارد و السلام… دردوچرخه ما بخش مهمی را به خبر، گزارش و گفتوگو اختصاص دادیم و لیلا رستگار معتقد بود که همهی ژانرهای روزنامهنگاری را باید در این هفتهنامه باشد تا مخاطب با گونههای مختلف نوشتن آشنا شود. این که مطلبی بهروز باشد و یا از موضوعی که نوجوانان با آن روبهرو هستند از نقاط قوّت یک نشریه است.
» و نظر و برخورد مخاطبان با این جدی گرفته شدن چه بود و هست؟
متوجه سوال شما نشدم. اگر منظورتان اين است كه بهروز بودن نشريه چه تاثيري دارد، باید بگویم اگر نشريهاي بهروز نباشد بايد بميرد. حتي اگر در حوزهي ادبيات كار ميكنيد موضوعات روز را هم بايد در نظر بگيريد. مثلا در روزهاي كرونا، ما داستانهايي دربارهي كرونا را در دوچرخه منتشر كرديم و…
» کشورهای پیشرفته براساس میزان مطالعهی روزنامه توسط افراد ارزیابی میشوند. شما فکر میکنید چهطور میتوانیم کودکان و نوجوانانمان را با خواندن آشتی بدهیم؟
شاید معلّم و مدرسهها بتوانند. پدر و مادرها هم نقش مهمی دارند اگر آنها اهل مطالعه نباشند چهطور یک کودک و یا یک نوجوان بخواهد که مطالعه کند. به هرحال کاش معلّمها و والدین لذّت خواندن را به کودکان شان یاد بدهند.
» شما چهطور با خط قرمزهایی که هم در روزنامهنگاری داریم و هم در حوزهی مخاطب کودک به جستجوی سوژهی جذاب و نوشتن آن میپردازید؟
کار دو چندان سخت میشود. در روزنامهنگاری کودک و نوجوان خط قرمزها بیشتر است و این کار را مشکل میکند. انتخاب سوژه باید خیلی دقیق باشد و به هر حال باید با آگاهی نوشت و از چه میانبرهایی استفاده کرد. کار کمی پیچیدهتر میشود.
نشریهی دوچرخه به شمارهی هزارم رسیده است
» برگردیم به گذشتهی خودتان. چهقدر کتاب و مجله میخواندید؟
مادرم برایم خیلی کتاب میخرید. خوشبختانه قبل از این که به مدرسه بروم کتابهای داستان بسیاری را حفظ بودم. مثل داستان سیندرلا، دختر کبریتفروش، اردک زشترو، سفید برفی و هفت کوتوله… دختر موطلایی و خانوادهی خرسها… بند انگشتی و… بعد از مدرسه هم با کتابهای صمد بهرنگی آشنا شدم؛ الدوز و کلاغها، افسانه آه. ژولورن را هم خیلی دوستش داشتم. بعدها جَک لَندن هم میخواندم. به مرور مطالعهام را جهت دار کردم.
» و حالا چهقدر کتاب میخوانید؟
این روزها ساعتهای طولانی در ترافیک هستم یا مشغول کار در خانه و … از کتاب صوتی خیلی استفاده میکنم و زمانهای مرده را نجات میدهم. اگر نخوانم هرگز نمیتوانم بنویسم. هر کتابی که میشنوم یا میخوانم دَری به روی من میگشاید.
» چهقدر با مخاطبانتان تعامل دارید؟
در هفتهنامه با مخاطبان از راه تلفن یا فضای مجازی در ارتباط هستیم. سالهاست كه در دوچرخه كارگاههاي شعر، داستان، روزنامهنگاري و تصويرگري براي مخاطب نوجوان برگزار شده است. كارگاههايي در خارج از هفتهنامه هم داشتيم. البته امسال تابستان ارتباط ما به شكل مجازي است.
» فکر میکنید تاثیرگذارترین مطلبی که نوشتهاید کدام بوده؟ چرا؟
چند وقت پیش در روزنامهی همشهری یادداشتی نوشتم که کلی بازخورد گرفتم. فکر کنم مطلب تاثیرگذاری بود؛ نوشته بودم «ببخشید که زندهام!» چون در بسیاری از اتفاقهای تلخ جامعه کاری از دستم بر نمیآید همه گفته بودند حرف دل ما را زدهای.
در دوچرخه، یکبار از دستهای ثریّا گفتم که دست یک دختر ۱۲ ساله نیست دست یک پیرمرد کارگر است. زمخت و ترکخورده، چون در کورهپَزخانه کار میکرد. بازخوردهای زیادی گرفتم. در زلزلهی بم هم با دختری به نام مریم آشنا شدم که دانشجو بود و در تهران درس میخواند. او به بم میرفت تا عمویش را پیدا کند. پدر و مادرش به دست صَدّام کشته شده بودند و او تنها عمو علی را داشت. با او از پایانهی جنوب سوار ماشینهای زاهدان شدیم و در بم ویران از زلزله پیاده شدیم. در کوچههای ویران شهر به دنبال خانهی عمو علی گشتیم. اما عمو علی هم متاسفانه مرده بود. این گزارش برندهی چند جایزه شد.
» چرا خبرنگار کودک و نوجوانید؟ یا شاید باید اینطور بگویم رسالت شما چیست؟
چون هنوز امیدوارم. امیدوارم به آینده و معتقدم اگر درست برای کودک و نوجوان کار کنیم فردا نتیجهاش را خواهیم دید.
» در حوزهی مطبوعات کودک چه آرزویی دارید؟
کرونا و گرانی کاغذ، نشریات کاغذی را از پا انداخته است. و نشریات کودک و نوجوان هم اول قربانی خواهند شد. امیدوارم این دوره بگذرد و ما همچنان برای کودکان خوراک فرهنگی تولید کنیم. حالا چه کاغذی، چه در قالب مدیاهای تازه.