میراث فرهنگی، سوغاتی سفر به موزهها است
با فرا رسیدن هفتهی ملّی کودک، پوپک عظیمپور کارشناس عروسک و آیین، شیوههای تازهی انتقال میراث فرهنگی به کودکان را بررسی کرد.
گفتوگو: فاطمه ترجمان
پژوهشگر آیین و میراث فرهنگی معتقد است امروزه برای انتقال میراث فرهنگی به کودکی که در عصر دیجیتال و سرعت زندگی میکند، باید راههای تازهای خلق کرد که به تخصص جامعهشناسان و هنرمندان نیاز دارد.
پوپک عظیمپور تبریزی پژوهشگر عروسک و آیین است. وقتی پای صحبتهایش مینشینی چنان با صدای مهربانش که سرشار از عشق و انرژی است از زیباییهای فرهنگ یک خانوادهی ایرانی صحبت میکند که ناخودآگاه لبخند به لبت میآید. صحبت از آیینهای ایرانی کارِ هر روزهی اوست چرا که استاد دانشگاه تهران و مولف و مترجم کتابهایی در این حوزه است. او که داور جشنوارهی تئاتر عروسکی سوره نیز بوده است، در سال ۱۳۹۴ پژوهشگر برتر عرصهی نمایش عروسکی شناخته شد و جوایز بسیار دیگری مانند جایزهی اثر برگزیده در شانزدهمین جشنوارهی بینالمللی عروسکی یونیما را کسب کرده است. انگار زیباییهای این فرهنگ در جان او ریشه دوانده و تمام فعالیتهایش برای مراقبت از ریشههای این درخت است. پوپک عظیمپور تبریزی در یک شب خنک پاییزی در گفتوگو با گلپونه از راههای ارتباط کودکان با این درخت زیبا و حساس یعنی فرهنگ ایرانی گفت…
او صحبتهای خود را با تعریف مفهوم فرهنگ و ارتباط آن با کودکی آغاز کرد و گفت:
«در فرهنگنامههای قدیمی فرهنگ به شاخهی درختی گفته شده که آنرا روی زمین میخوابانند، روی قسمتی از آن خاک میریزند بهطوری که قسمتی از شاخه از خاک بیرون باشد. مدّتی بههمین طریق میگذرد تا شاخه بیخ برآورد و ریشه بدواند. آنگاه آن شاخه را میکَنند و در جای دیگری میکارند و با این روش درختی مستقل و ریشهدار متولّد میشود.
در این تعریف از فرهنگ بهعنوان ریشهی زندگی و نهال تازه جوانهزده یاد شده است. و این درست نسبت ما بزرگسالان با کودک است. کودکی که قرار است در آینده زن و مرد جامعه شود، همان شاخهای است که توسط ما بزرگسالان در خاک قرارگرفته و ریشه دوانده، و حالا خود نهال کوچکی است که در آن قلمستان سربرخواهد آورد.»
پوپک عظیمپور تبریزی با چند نمونه شیوهی انتقال میراث فرهنگی به کودکان را به ما توضیح داد:
فرهنگ یک امر پویا و زنده است که با کمک «خصیصههای فرهنگی» قابل انتقال به نسل آینده است. برای نمونه به لالایی توجّه کنید… من بهخاطر دارم که مادرم در کودکی برای دو خواهر و برادر کوچکترم لالایی میخواند. من آنقدر از لالایی خواندن مادرم خوشم میآمد که بعدها برای فرزندانم به لحن مادر لالایی میخواندم. این همان انتقال ژن فرهنگی با کمک یک خصیصهی فرهنگی است و اگر من هم بهدرستی این مناسبات را برای فرزندم بهجا آورده باشم او هم روزگاری این لالایی را برای فرزند خودش خواهد خواند.
یا یک نمونه دیگر سفال کلپورگان است که بهعنوان یک میراث فرهنگی، شئ روزمرهی مردم منطقهی مردم سیستان و بلوچستان است. مردم آنجا برای اینکه به این شئ مصرفی روزانه احترام بگذارند آن را تزیین میکنند. در نتیجه کودکان آنجا با مشاهدهی این رفتار آنرا فرا میگیرند. اینها نمونههایی از خصیصههای فرهنگی بود که در بستر خانواده منتقل میشود. پس اگر ارتباطها کودک با خانواده را مکانیکی و ماشینی کنیم و ارتباطات حقیقی کمرنگ شود، انتقال ژن فرهنگی قطع میشود یا دچار بیفرهنگی میشویم که اصلاح و کنترلش بسیار سخت خواهد بود.»
امّا چه راههای دیگری متناسب با فضای زندگی کودکان و نوجوانان امروزی وجود دارد؟
متاسفانه امروزه «فرهنگ کودکی» رو به افول میرود و جای خود را به «تجارت کودکی» میدهد. از طرفی وقتی کودکان به جوانی میرسند دنبال دنیای مدرنی هستند که قواعدش را نمیدانند. فقط میدانند جذابیتهایی دارد. آنها در خصوص فرهنگشان شناخت و تلاش کمی دارند و اگر غفلت کنیم ساختمان فرهنگ و هویت ما یکباره نشست خواهد کرد!
بنابراین خوب است که این میراث به زبان و سبک زندگی امروز برگردانده شود. امّا باید در این کار دقّت کافی داشت چرا که اینجا لبهی باریک و حساسی وجود دارد که آن سوی لبه سقوط میکنیم و سوی دیگر ما را به سرانجام میرساند. پس باید در اتاقهای فکر با نیروهای حرفهای این اتّفاق بیافتد. و بفهمیم چگونه میشود چیزی را که در گذشته در دست نیاکان ما بوده با کمک جذابیتهای فضای مدرن به کودکان و نوجوان امروز آموزش داد. برای نمونه شاید کودکان دوست نداشته باشند پای چرخسفالگری بنشینند امّا شاید در یک بازی با محتوای سفالگری بتوانند زیبایی و کشف و شهود موجود در دل این میراث فرهنگی را لمس کنند.
میراث فرهنگی، سوغاتی سفر به موزهها است!
اگر موزههای شهر، موزههای کودکمحور شوند و بستری برای کشف و شهود خلق کنند بهترین محیط برای این ارتباط با گذشته فراهم شده. امّا موزهای که ویترینهایش بالاتر از قد کودکان و غیرقابل مشاهده است یا اینکه آنجا مدام گوشزد میکنند نزدیک نشوید، دست نزنید، سکوت کنید، کودکمحور نیست. من نمیگویم بچّهها اثر پنج هزار ساله را در موزه دستبهدست کنند امّا میشود فضای شبیهسازی شدهای در اختیار آنها قرار داد.
پوپک عظیمپور در پایان دربارهی دو عامل مهم برای انتقال میراث فرهنگی به کودکان توضیح داد:
رابطهی موزهها، آموزش و پرورش و نهادهای دیگر در زمینهی انتقال میراث فرهنگی باید مثل همان مادری باشد که به در بستر طبیعی زندگی به کودک خود زبان مادری میآموزد. مثلاً خوب است در مدارس کلاسهایی برگزار کنند که از پدربزرگها و مادربزرگهای بچّهها بخواهند بیایند و یکروز را با آنها بگذرانند. در کنار این رویکرد مادرانه اگر تکنولوژی به ما کمک میکند تا بتوانیم از میراث فرهنگی همچنان استفاده کنیم حتما باید تحت برنامهریزی متخصصانی شامل روانشناس، جامعهشناس، مردمشناس، فولکلورشناس باشد. در حال حاضر موسسات زیادی هستند که در این راه تلاش میکنند امّا انسجامی لازم است تا به تعریف واحد و یک عملکرد منسجم برسند. و بتوانند با رویکردی دقیق، حفظ میراث فرهنگی را همگانی کنند.
در حال حاضر سازندگان آثار فرهنگی در ایران جسته و گریخته به بخشهایی از شاهنامه و کتابهای دیگر پرداختهاند امّا ببینید شرکتی مانند والتدیزنی، چطور توانسته افسانههای جن و پری، پرنسها و اسطورههای غربی، داستانهای برادران گریم و… را به زبان امروز تعریف کند و تا سراسر جهان نشر دهد! تمام اینها افسانههای شفاهی و بومی بودهاند امّا آنها توانستهاند بهدرستی با زبان و ابزار مدرن امروز آنرا روایت و منتقل کنند. بنابراین اینجا هم گروهی متخصص از جامعهشناسان که آگاه به اقتضائات زمانه و کودکان باشند میتوانند در یک همکاری مناسب با گروهی از هنرمندان حرفهای، فیلم و کتاب تولید کنند، بازی طراحی کنند یا کارگاه تعاملی برگزار کنند. تا بتوان از این حافظهی جمعی باارزش در روزگار مدرنیته مراقبت کنیم.»
بیشتر در اینباره بخوانید: |