دماوند زیبا

دماوند زیبا

نوشته‌ی لعیا اعتمادی

تصویرگر: آدریا شکوهی رازی

اسباب‌بازی‌ها دور کاموایی جمع شدند. شیر بادی گفت: «کاموایی جان کجا رفته بودی؟»

ماشین پلیس چراغ‌هایش را خاموش و روشن کرد و گفت:«چی برایمان آورده‌ای؟»

کاموایی خمیازه‌ی کشید و گفت: «بگذارید بخوابم! امروز همه‌اش توی راه بودیم.»

بلدوزر نارنجی گفت: «الان که وقت خوابیدن نیست.»

کاموایی جواب داد: «حالا که دوست دارید برایتان تعریف می‌کنم! من با دختر کوچولو و پدر و مادرش رفته بودم دماوند.»

ماشین پلیس گفت: «دماوند دیگر کجاست؟»

کاموایی گفت:«دماوند بلندترین کوه ایران است. آن‌جا همیشه سَرد است و بیشتر وقت‌ها روی آن بَرف  است. به همین خاطر مردم تابستان‌ها برای تفریح به آن‌جا می‌روند. این‌ها را از پدر دختر کوچولو شنیدم.»

بُلدوزر گفت:«پدر دختر کوچولو دیگر چه چیزهایی گفت؟»

در همین لحظه اسباب‌بازی‌ها کاموایی را دیدند که روی متکای پَرپَری خوابیده بود.

شیر بادی گفت:«کاموایی خوابش بُرده است. ما باید ساکت بازی کنیم تا او بخوابد. حتماً وقتی بیدار شود کلی حرف‌های قشنگ درباره‌ی کوه دماوند دارد.

کودک عزیزم، شما تا حالا به کوه رفتید؟ چه چیزهایی از کوهنوردی برای شما جذاب بوده است؟

به نظر شما چه وسیله هایی برای رفتن به کوه لازم است؟

از بزرگترها بپرسید چه حیوان‌هایی در کوه دماوند زندگی می‌کنند؟

یک نقّاشی از کوهنوردی خودت بکش و اینجا بفرست

به اشتراک بگذارید:

golpoonemag.ir/?p=3215

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *