فیلاپیلا در «جنگل هزار درخت» / قسمت پنجم

 

فیلاپیلا در «جنگل هزار درخت»

بامب بومب، بامب بومب… این صدای چیست؟ باز هم گوش کن. این صدا از سرزمین قصّه‌ها می‌آید. صدای پای دو تا فیل است. مامان‌فیله و فیل کوچولوی عینکی که اسمش فیلاپیلا ست. آن‌ها به «جنگل هزار درخت»رسیده‌اند. قصّه‌های قشنگ آن‌ها را در گلپونه بخوان و گوش تا با فیلاپیلا بیشتر آشنا شوی.

قسمت پنجم

بریم بازی

یک‌روز صبح فیلاپیلا بعد از خوردن صبحانه به مامان‌فیله گفت: «می‌توانم پیش سنجاب کوچولو بروم؟»

مامان‌فیله گفت: «می‌توانی بروی، فقط زود برگرد.»

فیلاپیلا با خوشحالی دنبال سنجاب کوچولو رفت. روی شاخه‌ها را نگاه کرد. سنجاب کوچولو را دید. داد زد: «سلام سنجاب کوچولو صبح به‌خیر!»

سنجاب کوچولو از شاخه پایین پرید و گفت: «سلام! برویم بازی.»

ناگهان صدایی آمد: «من هم بازی!» این صدای خرگوش کوچولو بود. سنجاب کوچولو گفت: «فیلاپیلا این خرگوشک است.»

فیلاپیلا به خرگوش کوچولوی سفید که گوش‌های بلندی داشت نگاه کرد. خرگوشک گفت: «برویم آن دوردورها. این‌جا برای بازی خوب نیست.»

فیلاپیلا به لانه نگاه کرد. سنجاب کوچولو گفت: «برویم.» خرگوشک دوید. سنجاب کوچولو هم دنبالش رفت. فیلاپیلا هم راه افتاد. آن‌ها رفتند و رفتند و دور دور شدند. فیلاپیلا هیچ‌وقت به آن قسمت از جنگل نرفته بود. همه‌چیز برایش تازه بود. گفت: «سنجاب کوچولو بیا برگردیم. من از مامانم اجازه نگرفته‌ام. دارد دیر می‌شود.»

سنجاب کوچولو گفت: «من هم اجازه نگرفته‌ام، امّا حالا باید از کدام طرف برگردیم؟»

فیلاپیلا به خرگوشک که خیلی دور شده بود نگاه کرد. دور خودش چرخید و گفت: «از این طرف؟! نه از آن طرف… نمی‌دانم از کدام طرف باید برگردیم. من تا حالا این‌جا نیامده‌ام.»

فیلاپیلا دلش برای مامان‌فیله تنگ شده بود. سنجاب کوچولو روی پشت فیلاپیلا پرید. گفت: «بیا ردّپاهای تو را دنبال کنیم. ردّپاهای تو بزرگ هستند.»

فیلاپیلا به رد پاهایش نگاه کرد. خوشحال شد و گفت: «چه فکر خوبی!»

فیلاپیلا رد پاهایش را دنبال کرد. همان موقع خرگوشک هم از راه رسید و گفت: «من راه را گم کرده‌ام. خیلی دور شده‌ایم.»

سنجاب کوچولو گفت: «اگر رد پاهای فیلاپیلا را دنبال کنیم می‌توانیم راه را پیدا کنیم.» خرگوشک هم دنبال فیلاپیلا و سنجاب کوچولو راه افتاد.

فیلاپیلا سرش را پایین انداخته بود و به رَد پاها نگاه می‌کرد. سنجاب کوچولو داد زد: «مامانت فیلاپیلا… مامانت آن‌جا است؟» فیلاپیلا سرش را آورد بالا و تا مامان‌فیله را دید به طرفش دوید.

مامان‌فیله گفت:«کجا بودی؟ چقدر دیر کردی؟» فیلاپیلا از مادرش معذرت خواست و گفت: «ببخشید! دیگر بدون اجازه از لانه دور نمی‌شوم.» سنجاب کوچولو و خرگوشک هم به لانه‌هایشان برگشتند.

قسمت چهارم قصّه‌های فیلاپیلا را این‌جا گوش کنید

 

به اشتراک بگذارید:

golpoonemag.ir/?p=2877

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *