آقای تابستان ناگهان از راه رسید!

 

«منیره هاشمی» شاعر کودک و نوجوان، از قصّه‌ی انتشار نخستین کتابش می‌گوید

آقای تابستان ناگهان از راه رسید!

نویسندگان، شاعران، تصویرگران و صاحبان اثر حوزه‌ی کودک، در بخش «قصّه‌ی کتاب من» گلپونه، از خاطره‌ها، احساسات و چگونگی انتشار نخستین اثر و کتاب خود می‌گویند. خواندن این قصّه‌ها از زبان خود صاحبان اثر شنیدنی است. در ادامه درباره‌ی کتاب «آقای تابستان» به قلم «منیره هاشمی» نویسنده‌ی کودک و نوجوان را می‌خوانید:

آقای تابستان ناگهان از راه رسید!

در این دنیا هر کسی آرزوهای خاص خودش را دارد. بعضی از آرزوها بزرگ و دست‌نیافتنی هستند و بعضی‌ از آن‌ها کوچک و رسیدن به آن‌ها ساده است. امّا به نظر من آدم بدون آرزو وجود ندارد.

من هم یک روزهایی چند تا آرزو برای خودم داشتم. یکی از آرزوهایم این بود که زودتر کتابم چاپ شود و به دست بچّه‌ها برسد.

 خوب یادم هست صبح یک روز پاییزی بود. بچّه‌ها به مدرسه رفته بودند. در کتاب‌خانه نشسته بودم. من مربّی کتاب‌خانه‌ی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هستم. یک‌دفعه در باز شد و همکارانم جعبه‌ی کتاب‌های تازه را برای کتاب‌خانه آوردند. وقتی کتاب‌های تازه از راه می‌رسند مربّی‌ها باید کتاب‌ها را خوب بررسی کنند و آن‌ها را بر اساس موضوع‌هایی که دارند برای چیدن در قفسه‌های کتاب‌خانه آماده‌سازی کنند.

مثل همیشه جعبه را با خوش‌حالی باز کردم و کتاب‌ها را با وسواس خاص یکی‌یکی روی میزها چیدم. عادتم این است که قبل از آماده کردن کتاب‌ها برای چیدن در قفسه‌ها آن‌ها را خوب ورق بزنم و از دیدن و خواند‌شان لذّت ببرم. نمی‌دانید چه شوق وصف‌ناپذیری دارد دیدن کتاب‌های تازه، قصّه‌ها و شعرهای نو و هزار حرف و تصویرهای رنگی‌رنگی.

نمی‌دانم آن‌لحظه درچه فکری بودم. شاید داشتم با خودم می‌گفتم: خوش به حال نویسنده‌ها و شاعرهای و تصویرگرهای این کتاب‌ها ! کتاب‌ها و آثارشان خیلی زود به دست بچّه‌ها می‌رسد و کودکان از خواندن کتاب‌های آن‌ها و دیدن تصاویرشان خیلی خوشحال می‌شوند.

همان‌طور که مشغول دیدن کتاب‌ها بودم که ناگهان جلد آبی‌رنگ کتابی من‌را به طرف خودش برد. اسمش را خواندم، انگار خیلی برایم آشنا بود: «آقای تابستان». با خودم فکر کردم که اسم این کتاب را کجا شنیده‌ام؟ کتاب را که برداشتم با تعجب اسم خودم را روی جلد آن دیدم: سروده‌ی منیره هاشمی! خیلی ذوق کرده بودم. باورم نمی‌شد! بالاخره بعد از مدّت‌ها انتظار کتاب شعرم به چاپ رسیده بود.

تصویرگری کتاب را «عاطفه ملکی‌جو» انجام داده بود. جالب این‌جا بود که تا آن‌روز، حتی تصویرها و طرح جلد کتابم را هم ندیده بودم. آن‌روز بود که برای اوّلین بار کتاب «آقای تابستان» را ورق زدم و تک‌تک صفحاتش را به دقّت خواندم.

بعد خودم کتابم را مُهر زدم و در قفسه‌اش کنار بقیه‌ی کتاب‌های شعر گذاشتم. آن‌روز شگفت‌انگیز را هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم.

از آن‌روز به بعد، بچّه‌های زیادی کتابم را توسط خودم به امانت بردند و من همیشه درباره‌ی نخستین کتابم با آن‌ها حرف می‌زنم و از آن‌ها می‌پرسم: از پانزده شعری که در کتاب است، کدام را بیش‌تر دوست داشتید؟ و نظرتان درباره‌ی کتابم چیست؟

درباره‌ی نویسنده:

منیره هاشمی؛ شاعر کودک و نوجوان در مشهد به دنیا آمده است. دوران کودکی و تحصیلات را در همان جا گذراند و پس از گرفتن دیپلم در رشته‌ی دبیری زبان و ادبیات فارسی به ادامه تحصیل پرداخت.

وی از سیزده سالگی به سرودن شعر پرداخته و با مطبوعات کودک، نوجوان و بزرگ‌سالان فعالیت داشته است هم‌چنین با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان همکاری‌های زیادی داشته است.

هاشمی به غیر از سرودن شعر، در زمینه نوشتن مقاله‌های ادبی نیز فعالیت دارد.

کتاب‌های قیچی که دنبال کار می‌گشت، پیاز رنده رنده، بستنی رنگین‌کمان، ترانه‌های نیایش، خوش‌به‌حال رودخانه و … از وی به چاپ رسیده است.

عنوان‌های بیشتر از «قصّه‌ی کتاب من» را این‌جا بخوانید

به اشتراک بگذارید:

golpoonemag.ir/?p=1768

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *