اجرای ایده‌ای ناب برای کودکان روستای زردنجان اصفهان

اجرای ایده‌ای ناب برای کودکان روستای زردنجان اصفهان

مدیر «هنرمندسرای هورشید» از تجربه‌ی اجرای نمایش عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی برای کودکان می‌گوید

گفت وگو: فرناز کلباسی

«کودکان آینده‌سازان هر سرزمینی به شمار می‌روند». این جمله را بارها از زبان این‌وآن شنیده و شاید قدری هم به آن فکر کرده‌ایم. امّا چه‌بسا اهمیت آن‌را چنان‌که باید درک نکرده و از آن به‌راحتی گذشته‌ایم. کودکان را با جثّه‌هایی کوچک و زبانی که اغلب قادر به دفاع از حقوق شخصی‌شان نیست، افراد بی‌اثر جامعه به شمار آورده‌ایم و چنین فرض کرده‌ایم که تا وقتی بزرگ نشوند، نمی‌شود روی توان و استعدادهایشان حساب کرد.

در این میان، برخی از تجربه‌ها نشان می‌دهند که تصوّرات ما درباره‌ی کودکان غالباً اشتباه است. این‌که آن‌ها را آن‌قدر جدی نگیریم که از عرصه‌ی فعالیت در اجتماع دور شوند و یا آن‌قدر توانمند در همه‌ی عرصه‌ها قلمدادشان کنیم که از حضور در کلاس‌های آموزشی گوناگون و طولانی دل‌زده شوند، هر دوراهی است برای تخریب توانایی‌های کودکان و قابلیت‌هایشان برای ساختن زندگی.

یکی از افرادی که دست به تجربه‌ای ناب برای بروز ظرفیت‌های چشم‌گیر کودکان زده است، «فرزانه سلیمانی نیسیانی»، مدیر هنرمندسرای هورشید اصفهان است. هنرمندسرایی در دل روستای کویری زردنجان در شرق اصفهان که چند سالی است فعالیتش را درزمینه‌ی اسکان گردشگران فرهنگی و ارایه‌ی خدمات متناسب با سلایق آن‌ها آغاز کرده و امروز می‌توان به تجربه‌های او به‌عنوان الگویی برای فعالیت در این عرصه توجّهی ویژه داشت.

خانم سلیمانی که تحصیلاتش را در رشته‌ی پژوهش هنر تا مقطع دکتری ادامه داده و بیش از دو دهه فعالیت در عرصه‌های فرهنگی و هنری را در کارنامه‌اش دارد، حالا توانسته طی یک مشارکت دسته‌جمعی با کودکان رده‌ی سنّی ۷ تا ۱۴ سال روستای زردنجان، فرصتی را برای ظهور توانمندی آن‌ها درزمینه‌ی هنرهای عروسکی و نمایشی فراهم کند. ناگفته نماند که جمع‌آوری و نمایش عروسک‌های سنتی ایران یکی از فعالیت‌های تخصصی اوست که هم‌زمان با راه‌اندازی هنرمندسرا توسط او انجام‌شده است. او همچنین شب یلدای ۱۳۹۸ نسبت به گشایش خانه‌ی عروسک در محلّه‌ی بیدآباد اصفهان، جنب حمّام موزه‌ی علیقلی آقا اقدام کرده است. او هم‌چنین تماشای نمایش عروسکی را به گردش‌گران هنرمندسرای هورشید پیشنهاد می‌کند و از این راه بچّه‌ها را به فعالیت در این زمینه تشویق می‌کند.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید حاصل گفت‌وگوی گلپونه با فرزانه سلیمانی درباره‌ی تشکیل گروه نمایش عروسکی با حضور کودکان روستای زردنجان است. تجربه‌ای ارزنده که قابلیت تکرار در دیگر شهرها و روستاهای ایران را نیز دارد.

شاید بهتر باشد از این‌جا شروع کنیم که ایده‌ی اجرای نمایش عروسکی توسط بچّه‌ها در خانه هورشید از کجا و چه‌طور شکل گرفت؟

دوست دارم سخنم را با یک رباعی از خیام آغاز کنم که می‌گوید: «ما لُعْبَتِگانیم و فلک لُعبَت‌باز/ از روی حقیقتی نه از روی مَجاز / یک‌چند درین بساط بازی کردیم / رفتیم به صندوقِ عدم یک‌یک باز…»

به‌عنوان یک مربّی هنر به‌دنبال فرصتی برای استفاده از ابزارهای مختلف آموزشی هستم. در همین راستا و به دنبال راه‌اندازی «عروسکخانه هورشید» در اصفهان فرصت معرفی و نمایش عروسک‌های بومی توسط بچّه‌ها ایجاد و بستری برای تاتر عروسکی آن‌ها فراهم شد.

شاید بتوان گفت؛ نمایش عروسکی برای آموزش کودکان همیشه هواخواهانی داشته و در توان‌افزایی آن‌ها نقش مهمی ایفا کرده است. با این باور بچّه‌هایی که با هنرمندسرا در ارتباط بودند و برای گذراندن دوره‌های آموزش هنر به آن رفت‌وآمد داشتند را دعوت کردم و از آن‌ها خواستم عروسک شهرهای مختلف را در دست گرفته و قصّه‌ی آن‌ها را با زبان ساده بیان کنند. این‌که هر عروسک از کدام منطقه‌ی ایران است، چه ویژگی‌هایی دارد، چه لباسی پوشیده و چه تاریخ و زبانی دارد. بعد هم از مخاطبان دعوت کنند تا با معرفی و خرید آن عروسک از جامعه روستایی حمایت کنند.

پاییز ۱۳۹۸ از دختران روستا خواستم تعدادی عروسک دست‌کشی با صورت خورشیدی به همان سبک دوخت خود بدوزند و در اختیار بچّه‌ها گذاشتم تا چند قصّه کوتاه از بازی‌های خود را اجرا کنند. همین حضور و توانایی بچّه‌ها باعث شد به فکر راه‌اندازی گروه نمایش از کودکان روستاهای اطراف هورشید باشم. بنابراین با استفاده از عروسک‌های نمایشی این گروه را با دختران و پسران همسایه هورشید در تیرماه سال جاری تشکیل دادم.

چه‌قدر از زمان اجرای این ایده می‌گذرد؟

سه سال است با بچّه‌های روستا در ارتباط هستم. برای پُر کردن اوقات فراغتشان در تابستان‌ها کلاس و کارگاه آموزشی-هنری برگزار می‌کنم. وقتی ایده‌ی اجرای نمایش عروسکی را با آن‌ها مطرح کردم خیلی ذوق‌زده شدند. البته کمی شک داشتند که آیا می‌توانند این کار را انجام بدهند یا نه. ولی به آن‌ها گفتم قرار است باهم تئاتر کار کنیم، چون بچّه‌ها با تئاتر آشنا بودند،  استقبال کردند.

درباره‌ی نحوه‌ی اجرای کار بگویید…

بچّه‌ها وقتی عروسک‌های نمایشی را دیدند برایشان بسیار جذاب بود چون تا حالا عروسک نمایشی ندیده بودند. عروسک‌ها با چهره‌هایی از دیو و پهلوان، پری و سیاه با لباس‌های رنگی از پارچه‌های اصیل و دوخت سنتی ایران، آن‌ها را مثل کشف سرزمین عجایب شیفته‌ی خودش کرده بود. هرکدام با انتخاب خود سریع یکی از آن‌ها را برداشتند و با ذوق کودکانه شروع کردند به بازی و تقلید صداهای خیالی و حرکت‌های عروسکی و از همان روز قرار شد به‌طور منظّم تمرین داشته باشند. فکر نمی‌کردم کار به این سرعت شروع شود. برای همین تصمیم گرفتم درباره‌ی نمایش عروسکی تحقیقات بیشتری داشته باشم.

و نتیجه‌ی این تحقیق چه شد؟

بعد از مطالعه کتاب‌هایی که داشتم خوش‌بختانه با نخستین جستجوی مجازی یک ویدیو جذاب عروسکی با موضوع دیو و پهلوان از استاد بهرام بیضایی پیدا کردم که به نظر می‌رسد برداشتی از کتاب «سه نمایش عروسکی» خودشان است. این ویدیو یک تئاتر عالی پشت پرده‌ای است همراه با راوی تنبک‌زن با بازیگران واقعی ولی با حرکت‌های عروسکی. البته که الگوی بسیار خوبی برای ما بود. این فیلم را چندین هفته با بچّه‌ها تماشا کردیم. از بچّه‌ها خواستم بارها ببینند و خودشان متن نمایش را پیاده کنند تا ارتباط بیشتری با صحنه‌ی نمایش داشته باشند.

انتظار داشتم بچّه‌ها بگویند کار دشوار است، ولی یکی دو نفر از آن‌ها چنان جذب اجرا شدند که چند نفر دیگر را هم همراه خودشان آوردند. با توجّه به محدودیت‌های کرونایی و هزینه‌های بالا، امکان دعوت از یک کارگردان تئاتر برایم مقدور نبود و دوستان تئاتری‌ام هم خود گرفتار بودند. بنابراین با توجّه به تجربه‌های دوران دانشجویی‌ام؛ تلاش کردم تمرین‌ها درست انجام شود. بچّه‌ها به‌صورت خودآموخته نقش‌ها را از ویدیو-تاتر استاد بیضایی تقلید کردند و من بیش‌تر نظارت داشتم. از خودشان می‌خواستم نقش‌های هم‌دیگر را نقد کنند یا به‌جای هم‌ بازی کنند، پیشنهاد بدهند. این نخستین تجربه‌ی جذابشان بود و چندین ساعت در روز تمرین می‌کردند. فکر کنید تابستان از خواب صبح می‌گذشتند و گاهی هم زودتر از ساعت ۹ صبح تمیز و مرتب با دوچرخه‌هایشان زنگ هورشید را می‌زدند. حتّی خودشان برای دیر کردن یا تنبلی تمرین در خانه جریمه تعیین کرده بودند.

روند کار با بچّه‌ها چه‌طور بود؟ کار چه‌طور پیش می‌رفت؟

دو روز در هفته تمرین داشتند و با روخوانی‌های زیاد هرکدام نقش خود را کم‌کم حفظ شدند؛ متن سنگین و پُرکاری بود؛ امّا تلاش می‌کردند نقششان را از روی فیلم اجرا کنند. ساعت‌ها تمرین می‌کردند و تکرارهای مداوم نقش‌های هم‌دیگر را متوجه نمی‌شدند. چنان مدهوش بودند که انگار به‌دنبال خودشان در نقش می‌گشتند. آن‌قدر که فکر می‌کردند نقش سیاه و یا دیو را نباید بازی کنند و بر سَر گرفتن نقش پری، پهلوان و شاعر باهم دعواهای کودکانه داشتند. باید کلّی با آن‌ها صحبت می‌کردم که انتخاب‌ها با توجه به توانایی آن‌ها و … است و نقش‌ها هیچ برتری نسبت به هم ندارند و یک تلاش و اجرای خوب برایشان ارزش ایجاد می‌کند نه عنوان نقش‌ها. بنابراین همه چند دور باید نقش‌های مختلف را تست می‌زدند و به یک‌دیگر رأی می‌دادند تا بالاخره نسبت به بازی‌های هم نقش‌ها مشخص می‌شد. چون دست‌شان را باز گذاشتم و به آن‌ها اعتمادبه‌نفس دادم، باجان و دل کار کردند. گاهی هم با اهدای هدیه‌های کوچک، تشویق و رقابت بین آن‌ها ایجاد کردم. هم بر کار نظارت داشتند و هم برایشان سرگرمی بود و هم خیلی چیزها از هم‌دیگر یاد می‌گرفتند، بخصوص که مدارس هم آنلاین بود و به این تجربه‌ها نیاز داشتند.

از مشکلاتی که در کار پیش آمد هم بگویید.

یکی از مشکل‌های مهم این بود که بچّه‌ها فن بیان نمی‌دانستند، ریتم و حرکت را نمی‌شناختند و مؤلفه‌های دیگری که برای یک بازی و نمایش لازم بود را بلد نبودند. از همه مهم‌تر تاکنون نه تئاتر زنده دیده بودند – غیر از تعزیه که به شکل جدید و غیر اصیل و سطحی در روستا اجرا می‌شده – نه نمایش عروسکی از نوع خیمه‌شب‌بازی البته که در ذهن مادربزرگ‌هایشان مانده بوده و برایشان گفته بودند در زمان قدیم عروسی دختر کدخدا نمایش روحوضی و سیاه‌بازی داشته‌اند- با این اوصاف من نیز دسترسی به الگوی آموزشی درست نداشتم و اصولاً شاید ظاهر این عروسک‌ها شبیه خیمه‌شب‌بازی و قصّه پهلوان کچل بود. ولی با توجه به متن وزین نمایش‌نامه استاد بیضایی اصلاً کار بسیار متفاوت و بامحتوا بود. چراکه ظاهر عروسک‌ها انتظار یک نمایش سرگرم‌کننده لوطی و سیاه‌بازی بود ولی در محتوا و اجرا کاملاً متفاوت؛ بنابراین بهتر بود حداقل با صدا، حرکت و ریتم در تئاتر شروع کنم تا شاید بتوانند عروسک را با حس بیشتری حرکت دهند و صرفاً با چند حرکت سرگرم‌کننده بی‌مفهوم، کار تمام نشود. بعد از هرکدام می‌خواستم نقشش را با عروسک بدون کلام اجرا کند و بقیه به‌عنوان تماشاچی تا حدودی حدس بزنند چه می‌گوید.

مشکل دیگر این بود که بچّه‌ها آموزش آن‌روز را فراموش می‌کردند و دفعه بعد دوباره همه آموزش‌ها باید از نو تکرار می‌شد! به‌هرحال عدم دانستن خیلی چیزها و بیشترش فن بیان باعث شد نمایش ما با آن‌چه در فیلم هست خیلی تفاوت داشته باشد؛ البته که انتظار شباهت هم نداشتیم ولی حداقل تلاش خودشان را داشتند. مشکل دیگر فضای استاندارد تمرین بود. چون تعداد نقش‌ها زیاد بود و نمی‌توانستند راحت بیست دقیقه کنار هم اجرا کنند. البته عادت نداشتند ولی همیشه بعد از تمرین دست‌هایشان خسته می‌شد و گردنشان درد می‌گرفت که با جای‌گیری‌های درست این مشکل هم تا حدودی حل شد.

کار با اثری از استاد بهرام بیضایی برای بچّه‌ها دشوار نبود؟

در ابتدا فکر کردم نمایش استاد بیضایی خیلی دشوار باشد. ولی خود بچّه‌ها ارتباط خوبی با آن پیدا کردند. چون در بچّه‌های نسل جدید جهش ارتباط، آگاهی، تبلیغات، رسانه‌های عمومی و … منجر به مهارت‌های فنی زیادی شده و اتفاقاً آن‌ها با اسطوره‌ها و موجودات خیالی ارتباط خاص خودشان را دارند. جالب‌تر آنکه این تضاد بین متن جدی و عمیق با اجرای کودکانه شاید برای مخاطب خسته از شعارهای بزرگ‌ترها جذاب‌تر باشد.

نقش پری نمایش را یک دختر ۸ ساله بازی می‌کند که زودتر از بزرگ‌ترهای هم‌بازی‌اش همه نقش‌ها را حفظ کرد. حتی مثل یک منشی صحنه جایی اشتباه‌ها را اصلاح می‌کند. مادرش می‌گوید هر جا می‌رود, نقش‌های کل نمایشنامه را از حفظ تکرار می‌کند. بدون شک، بخش بزرگ دل‌بستگی بچّه‌ها به این نمایش به قلم  استاد بهرام بیضایی برمی‌گردد که با جهان اسطوره‌هایش همه‌ی گروه‌های سنّی را شیفته‌ی خود کرده است.

عروسک‌هایی که بچّه‌ها با آن کار می‌کنند چطور ساخته می‌شوند؟

به شیوه‌ی قدیم سر این عروسک‌ها با استفاده از حجم‌سازی با کاغذ «پاپیه ماشه»؛ ساخته شدند. کاغذها همان شانه‌های تخم‌مرغ هستند که بعد از خمیر کردن آن با استفاده از چسب گیاهی به شکل دلخواه فرم‌دهی و رنگ‌آمیزی می‌شوند. تن آن‌ها هم از تکّه پارچه‌های دورریز رنگی و بافت محلّی دوخته و گاهی هم با دوخت‌های سنتی تزیین می‌شود. طراحی صورت‌ها هم بر اساس نمونه‌های مستند قدیمی یا برداشت آزاد از آن‌هاست. ساخت این عروسک‌ها هم‌راستا با حفظ محیط‌زیست است. البته عروسک‌های نمایشی قدیمی با مواد و تکنیک‌های مختلف ساخته می‌شدند. پارچه‌ای، پشمی، پنبه‌ای، چوبی، فلزی است. در این نمایش هشت عروسک ساخته شدند به نام‌های دیو، سیاه، پهلوان، دختر، تاجر، شاعر و ملا که پانزده نفر از دختران و پسران روستا ب به‌صورت تئاتری هم نمایش عروسکی اجرا می‌کنند.

گفت‌وگو و گزارش‌ها درباره‌ی عروسک‌های بومی را اینجا در گل‌پونه بخوانید

واکنش گردشگرها بعد از تماشای نمایش چیست؟

متأسفانه به دلیل شرایط کرونا و تعداد کم گردشگران و قرنطینه و پذیرش محدود هنرمندسرا، اجراهای کمی داشتیم. امّا در بین چند گردشگری که تابه‌حال این نمایش را دیده‌اند، بیشترشان از این‌که بچّه‌ها توانسته‌اند به‌سادگی نمایش را اجرا کنند ، حس خوبی داشتند. به خصوص این‌که تا آن زمان از نزدیک نمایش عروسکی آن‌هم توسط بچّه‌ها ندیده بودند و قبل از نمایش بچّه‌های گروه، عروسک‌ها را معرفی می‌کنند و به‌نوعی پیش درآمدی برای آشنایی آن‌ها با جهان پرقصّه‌ عروسک‌های بومی ایران‌ فراهم می‌کنند.

قابلیت بچّه‌ها برای مشارکتشان در چنین طرح‌هایی را چه‌طور ارزیابی می‌کنید؟

 بانو «توران میرهادی» ، می‌گوید: «صلح را از کودکی باید آموخت». همه ما باور داریم که جهان فردا در دست کودکان است و اگر شرایط برای آموزش صحیح آن‌ها فراهم نشود‌ امروز و فردایمان تباه‌شده است. اگر بتوانیم شرایط گفت‌وگو، بازی، خانه‌ی امن و جامعه‌ی کودک‌محور را برای بچه‌ها فراهم کنیم، شاید بتوانیم وضعیت را به مطلوب نزدیک‌تر کنیم. توانمندی بچّه‌های امروز بالاست. نباید آن‌ها را دست‌کم گرفته و فقط برای مشارکت‌های همایشی و نمایشی از آن‌ها استفاده کنیم. کافی است به آن‌ها اعتماد داشته باشیم و از آن‌ها برای طرح‌های جدی‌تر سازمان مدیریت شهری در تمام ابعاد مختلف و متناسب با ظرفیت‌های بالقوه‌شان دعوت کنیم. ما نمی‌توانیم با برگزاری چند جشنواره سالانه یا نشست‌های فرمایشی یک شهر را «کودک محور» بدانیم. اگر سازمان‌هایی با مسئولیت و یا حتی مدیریت کودکان تشکیل شود و مشارکت آن‌ها با سیاست‌گذاری‌های خود کودکان باشد شاید بتوان «کودک خلاق» درون جامعه را نجات داد.

برگزاری چنین رویدادهایی چقدر در ترویج اندیشه‌های تازه در میان کودکان اثرگذار است؟

 بدون شک هر چه زمان بیشتری برای آموزش و ترویج «انسان بودن» و «خود بودن» بچه‌هایمان صرف کنیم صلح بیشتری را به جهان فردا هدیه داده‌ایم. ما هنوز برای بچّه‌هایمان کار زیادی نکرده‌ایم. مدارس ما بیشترین نقش را در این زمینه بر عهده دارند ولی هنوز به نتایج دلخواه نرسیده‌ایم. امروزه همه‌ی متولیان حرفه‌ای آموزشی در آسیب‌شناسی هر دوره، چرخه‌ی معیوب آموزش را در سه حلقه والدین، مربّیان و سازمان‌های آموزشی تأیید کرده‌اند و تنها عزم ملی مشترک در سه بخش دولتی، خصوصی و نهادهای مدنی را راه‌حل بنیادین آن می‌دانند. هرکدام از این بخش‌ها نمی‌توانند جزیره‌ای عمل کرده و خود را پرچم‌دار این حوزه بدانند.

هنرمندسرای هورشید در تلاش است برای رسیدن به بخشی از اهداف آموزشی خود، نقشی در ترویج، توسعه و توان‌افزایی کودکان روستایی داشته باشد. هم‌چنین بتواند نمایش عروسکی را به‌عنوان یک جاذبه فرهنگی برای مهمانانش معرفی کند. افتخار ما این است که بچّه‌های روستا با معرفی عروسک‌های نمادین، آیینی و نمایشی ایران بتوانند نقشی در بازخوانی تنوع اقلیمی، قومی و مشترکات زیستی سرزمینمان داشته باشند.

 

بیشتر در این‌باره بخوانید:
پدر خیمه شب بازی معاصر ایران را بشناسیم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به اشتراک بگذارید:

golpoonemag.ir/?p=3388

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *