تا به حال با کاغذهای باطله کتابخانه ساختهاید؟
خودش میگوید:«من یک دغدغهمند محیطزیست هستم و یک علاقهمند به مطالعه .از کودکی با کتاب مانوس بودم. هدیهی تولّد در دههی پنجاه که من کودک بودم و به مدرسه میرفتم بیشتر کتاب بود. از سری کتابهای نازک طلایی گرفته تا کتابهایی با جلد مرغوب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. .خودم هم موقع هدیه بیشتر کتاب میبردم برای تولّد دوستانم. شرایط طوری شد که مجبور شدیم چند بار محل زندگیام را عوض کنم و همین موجب شد که من تقریبا همهی کتابهای کودکی و نوجوانیام را به یکباره ازدست بدهم. از آن به بعد برای اینکه دیگر غصّه نخورم تصمیم گرفتم دیگر کتاب جمع نکنم. و برخلاف انتظار دوستان کتابخانهی شخصی بزرگی هم ندارم. برخلاف میل شدید به خرید کتاب، آنها را میخرم که اهداء کنم به کتابخانهای که قرار است به زودی گشایش کنیم.»
اینها حرفهای صفورا غلهزاری است. او و همکارانش این روزها مثل فعالیتشان در سالهای گذشته درحال جمعآوری کتاب،دفترهای و جزوههای درسیاند تا ضمن کمک به چرخهی بازیافت، کتابخانههای کوچکی را بسازند. ایدهی این گروه که نامش پویش محیطزیستی – فرهنگی تفکیک کاغذ و تشکیل کتابخانه است، میتواند طرحی تکثیرپذیر باشد. در ادامه گفتوگوی گلپونه این فعال محیطزیستی را بخوانید:
گفتوگو: تهمینه حدادی
∗ بگذارید به ایدهی اولیهتان برگردیم. چه شد که تصمیم گرفتید با گردآوری کتابهای کهنه و دفترهای مشق و فروش آنها کتابخانه تاسیس کنید؟
پیش از این ما پویش جمع آموری درهای پلاستیکی ظروف را که با هدف تهیهی ویلچر بود پیش برده بودیم. دوست داشتم گام دوم را هم در کاهش پسماند بردارم. لازم بود هدف ارزشمند و مردمپسند و عملی را انتخاب کنم تا مردم تشویق به تحویل کاغذهای باطلهشان شوند. یکی از دوستان من که کتابدار سازمان بنادر و دریانوردی انزلی است در یکی از اهداف دراز مدتش برنامهی یک کتابخانهی خصوصی را برای امانت کتاب به مردم برایم تعریف کرده بود. این تفکّر تلنگری بود برای انتخاب هدف ایجاد کتابخانههای کوچک در اماکن عمومی که هم ارزشمند و هم بسیار مرتبط بود. این ایده عملی و مردمپسند بود و طرح نخستین شکل گرفت.
∗ شما میدانید دورریز کتابها و دفترها در خود شهر انزلی طی اینسالها چهقدر بوده است؟ یعنی آماری دارید؟
من در مورد دورریز کاغذهای شهر آمار دقیق ندارم، امّا از خرداد۱۳۹۶ تا اسفند ما ۱۳۹۹ نزدیک به ۳۲تن کاغذ و کارتن را روانهی کارگاه بازیافت کردیم .اگر بخواهم در مورد مدارس آماری دقیق بدهم چیزی حدود یک پنجم آنها با ما همراه هستند.
∗ این حرکت جنبهی اجتماعی و محیطزیستی دارد، امّا توانسته هزینهی ساخت کتابخانه را تامین کند؟
در این ایده به معنای متفاوت کتابخانه رجوع کردیم. ما به یک قفسه با چند جلد کتاب کتابخانه میگوییم. به یک کمد پُر از کتاب و یک دیوار که قفسههای مختلف دارد. این ایده تا ساختمان که فضای بزرگ و سیستمهای مرتبط با کتاب دارد پیش خواهد رفت. ما در آغاز مفهوم نخست را دنبال کردیم. قفسههایی با سی تا چهل جلد کتاب برای بخش کودکان بیمارستان و زندان شهر هر کدام صد جلد.
ولی بهخواست خدا این روزها در حال آمادهسازی کتابخانهای بزرگتر و متمرکز در مرکز نوبنیاد انزلیپژوهی هستیم که مرحلهی نخست کار آن با این پویش بود. کمکهای فرهنگی دوستان انزلی و واگذاری فضا توسط ادارهی آموزش و پرورش بندرانزلی به تکمیل و راهاندازی این کتابخانه کمک کرد و قرار است درهفتههای آتی گشایش شود.
∗ این طرح چند لایهی درونی دارد. آموزش غیرمستقیم، مشارکت غیرمستقیم و … به نظر شما تا چه حد به راهاندازی این دست ایدهها برای جلب مشارکت عمومی نیاز داریم؟
این مساله به همراهی مسوولان دولتی نیاز دارد. اگر با ما همراه باشند و کلمهی جداسازی کاغذ به معنی واقعی اجرا شود رویداد مهمی رخ خواهد دارد.
ما با بعضی ادارهها نامهنگاری و صحبت حضوری داشتیم امّا دیدیم سطل زبالهی اتاقها حاوی دستمالکاغذی و پوست بیسکوییت و اضافهی ساندویچ است و گاهی چند برگ کاغذ مچاله شده به ما تحویل داده شد. ما برای کاغذ همین هدف را تعریف کردیم. همچنین برای مقاصد محیطزیستی مثل کمک در تهیهی وسایل برای خاموش کردن آتشسوزی جنگل، یا کمک به درمان محیطبانان زخمی یا حتی کمک به جایزه برای مسابقههای کتابخوانی کشوری، مشارکت در تهیهی وسیلههای مدرسه برای دانشآموزان نیازمند و حتی پوشاک در روزهای سال نو، هدفهایی داریم و مشارکتهایی داشتیم.
∗ از سختیهای کار بگویید؟
سال نخست که تنهایی این کار را آغار کردم آنقدر اشتیاق داشتم که با اینکه کار سنگین بود اما خستگی را متوجّه نمیشدم .خوشبختانه از وقتی که دوستان اعلام آمادگی کردند برای گرفتن امانتهای مردم و بعضیها با ماشینشان برای تحویل کتابها به ما کمک میکنند دیگر سختیای وجود ندارد.
∗ پس لابد با این حجم شور و انگیزه دوستان سایر شهرها را دعوت به اجرای این راهکار کردهاید؟
بله.
∗ نتیجه چه بود؟
من دوستان دیگر شهرها را خیلی تشویق میکنم، امّا بیشتر منتظر میمانیم تا شخص دیگری شروع کننده باشد.
∗ حالا که مدّتی است در این زمینه کار میکنید، به نظرتان چهقدر آموزش مستقیم و غیرمستقیم به افراد مهم است؟ فکر میکنید این آموزشها باید چهطور باشد؟
هرگز نمی شود نقش آموزش را نادیده گرفت. امّا میزان اثربخشی آموزش نسبت به قانونی کردن آن خیلی کمتر و تاثیرش درازمدّتتر است. میدانید درصد بسیار محدودی از مردم دغدغه، حوصله و عشق به محیطزیست دارند و این کافی نیست. مثلا اگر بدون آموزش به دانشآموزان بگوییم جداسازی کاغذ داشته باشید شاید دو درصد کارایی داشته باشد، امّا بعد از آموزش بیست درصد تاثیر میبینیم.
حالا اگر مدیر مدرسه تکلیف کند که موقع گرفتن کارنامه باید با کتابهای باطله بیایید این رقم به پنجاه درصد میرسد. اگر اعلام کنند که در صورت نیاوردن کتابها کارنامه داده نمیشود این رقم میرسد به هشتاد درصد. و درنهایت اگرعنوان شود بیست درصد هزینهی کتابهای سال بعد از بچّهها گرفته نمیشود این رقم به نود درصد خواهد رسید.
∗ پس درواقع دارید به نقش قانونگذاری و دولت در این زمینه تاکید میکنید.
بله. رسیدن به هدف کاملا منوط به همراهی نهادها است.