یادش بخیر! نزدیک عید نوروز که میشد همه بچّههای کوچه منتظر هدیهی کوچک و دوستداشتنی خانم شکوهی بودند. خانم شکوهی خانم پیری بود که با شوهرش در یک خانه ویلایی زندگی میکردند. تا جایی که میدانستیم آنها دو نوه داشتند که خارج از ایران زندگی میکردند. برای همین، همهی بچّههای کوچه یکجورهایی نوه خود میدانستند. خانم شکوهی بچّههای کوچه را خیلی دوست داشت. او از هر فرصتی استفاده میکرد تا ما بچّهها را شاد کند. هر موقع بچّهای را در کوچه میدید، پیشدستی میکرد و زودتر از بچّه به او سلام میداد. مهربانیها و لطف او همیشه جاری بود، اما هدیهی نوروزی خانم شکوهی چیز دیگری بود. هدیهای که با عیدیهای دیگر فرق داشت.
تکّه پارچههای رنگی، نخود، دو ماژیک سیاه و قرمز کافی بود تا هدیه دوستداشتنی خانم شکوهی آماده شود. شاید تا حالا حدس زده باشید که هدیهی او به بچّههای کوچه چی بوده! بله درست است او یک روز قبل از سال تحویل به هر بچّه ۵ تا از آن نخودها میداد. البته نخودهایی که دیگر با هنر و عشق خانم شکوهی به «ننه نخودک» محبوب همهی ما تبدیل شده بودند. هر سال ننه نخودکها با سال قبل فرق میکرد: یک سال ننه نخودکها روسری سفید داشتند، سال بعد یک روسری گلگلی سرشان بود و سال بعدش روسریهای کوچک مخملی. همین تفاوتها بود که همهی بچّههای را چشمانتظار میگذاشت تا ببینند امسال ننه نخودکها چه رنگ و لعابی دارند.
یادم میآید همیشه سفرهی هفتسین را که پهن میکردیم ننه نخودکها را روی سبزهی عید میگذاشتیم. راستش را بخواهید گاهی حس میکردم پس از لحظهی تحویل سال نو، ننه نخودکها یواشکی از روی سبزهها برایم چشمک میزنند.
حالا سالها از آن روزها میگذرد و من از خانم شکوهی خبر ندارم، اما هر سال قبل از شروع سال نو سعی میکنم با ساختن ننه نخودک، بچّههای دور و برم را کمی خوشحال کنم. فکر کنم اگر خانم شکوهی هم بفهمد خیلی خوشحال میشود، نظر شما چیست با من موافقید؟
دربارهی نویسنده
سمانه آقائی آبچوئیه، در رشتهی مرمت آثار تاریخی تحصیل کرده و زادهی شهر نایین است. وی در حوزهی آموزش میراث فرهنگی به کودکان تلاش میکند و خالق «میراثک» است. میراثک عروسکی است که میخواهد بچّههای ایران را با میراث فرهنگی و طبیعی آشنا کند.