یلدانگاری / خوش‌مزه‌های شب چلّه در نائین

خوش‌مزه‌های شب چلّه در نائین

شب‌های چلّه در زادگاه من نائین، قیل‌و‌قال زیادی نداشت هرچه بود سادگی بود، صفا و صمیمیت، بهانه‌ی کوچکی برای یک دورهمی شبانه.

تقریبا در بیش‌تر خانه‌ها یک باغچه‌ی کوچک وجود داشت و درخت «انار» ساکن اغلب این باغچه‌ها. برای همین در شب چلّه همیشه بساط انار برپا بود.‌ بیش‌تر وقت‌ها دختر بزرگ خانه مسوول دانه کردن انارها می‌شد و در انتهای شب وقتی همه از کار روزانه‌ (کشاورزی یا قالی‌بافی)، دست می‌کشیدند، دور هم جمع می‌شدند و انار می‌خوردند.

البته به جز انار، سَروکلّه‌ی خوراکی‌های خوش‌مزه‌ی دیگری هم پیدا می‌شد. مثل «ترشاله»، «کپچو» و «زردک»، البته توت خشک و سنجد را هم نباید فراموش کرد. تا جایی که می‌دانم ترشاله را مادر این‌گونه آماده می‌کرد: پَر هلو یا پَر زردآلو را از یک روز قبل در مقدار معینی آب می‌ریخت و کمی شکر به آن اضافه می‌کرد. معجون حاصله چیز خوش‌مزه‌ای می‌شد. مادر برای هر کسی با ملاقه مقداری از ترشاله را در کاسه می‌ریخت.‌ بچّه‌ها عاشق ترشاله بودند. آن‌ها اول پَرهای هلو و یا زرآلود را می‌خورند و بعد هم آب آن‌را سَر می‌کشیدند و آخ که چقدر کیف داشت!

و امّا «کپچو» چیست؟ کپچو یک نوع شیرینی مخصوص نائین است که در روزهای خاص سال درست می‌شود. مثلا برای نوروز یا همین شب چلّه.

مادر خانه همیشه وقتی کپچو را می‌آورد یک شعر خاص را هم زمزمه می‌کرد که بچّه‌ها، دیگر آن را حفظ شده بودند و همراه با مادر می‌خواندند:

کام ما با کُپَچو شیرین است، خوردنش رسم و ره دیرین است، تُرد و خوش‌مزه و خوش رنگ و لعاب، اندرونش همه عطراگین است، این همه جلوه و این نقش و نگار هنر دست زن نایین است

و حالا «زردک»! آیا تا حالا زردک خورده‌اید؟ زردک نوعی هویج است. البته ظاهرش کمی از هویج بزرگ‌تر و عموما به رنگ زرد مایل به بنفش است و مزه‌ی شیرینی هم دارد. شب چلّه که می‌شد، مادر زردک‌ها (گاهی هم لبوی زردک) را هم می‌آورد.

مردم معتقد بودند که اگر کسی در شب چلّه زردک بخورد تا یک‌سال از گزند نیش عقرب در امان خواهد بود. این باور باعث می‌شد که بچّه‌ها با انگیزه بیش‌تری زردک‌ها را بخورند! خِرچ و خروچ خرچ خروچ…یادش بخیر.

در مجموع شب‌ چلّه بهانه‌ای بود برای این‌که همه‌ی اهالی خانه و خانواده دور هم جمع شوند. در این شب پدر یا پدربزرگ خانه برای بچّه‌ها قرآن و حدیث می‌خواند و یا حکایت تعریف می‌کرد که البته این کار فقط مختص شب چلّه نبود و هر از گاهی در شب‌های دیگر هم انجام می‌شد.

خلاصه این‌که بچّه‌ها و بزرگ‌ترها با همین دل‌خوشی‌های کوچک خوش بودند و باز منتظر می‌ماندند و امیدوار بودند تا در سال دیگر هم بتوانند به بهانه‌ی بلندای شب چلّه دور هم جمع شوند.

سمانه آقائی آبچوئیه / نویسنده کودک

به اشتراک بگذارید:

golpoonemag.ir/?p=7210

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *