یلدانگاری / شب یلدای آن سال

شب یلدای آن سال

مرضیه تاجری، شاعر کودک و نوجوان

پاییز که خداحافظی می‌کرد و تقویم که به شب یلدا می‌رسید، من دلم پَر می‌کشید برای رفتن به خانه‌ی دوست‌داشتنی و باصفای مادربزرگ. خوب یادم هست که در شب چلّه با خوش‌حالی لباس‌های قشنگم را می‌پوشیدم و همراه با مامان و بابا  به سمت خانه‌ی مادربزرگ می‌رفتیم. عطر خانه‌ی او را خیلی دوست داشتم: بوی اسپند، بوی قرمه‌سبزی و یک عالمه بوهای خوب دیگر.

مادربزرگ، در شب‌های بلند پاییز و زمستان، قصّه‌های بسیاری برایم تعریف می‌کرد و من در خیالم پرنده‌ای می‌شدم و پروازکنان به دنیای رنگارنگ قصّه‌ها سفر می‌کردم.

چند سالی امّا وضعیت دورهمی‌ها به‌گونه‌ای دیگر شده بود. از وقتی سروکلّه‌ی ویروس کرونا، پیدا شده بود آدم‌ها از هم دور شده‌ بودند.

خوب یادم هست آن سال‌های کرونا من مادربزرگم را فقط در تماس‌های تصویری می‌دیدم و صورت ماهش را از راه دور بوسیدم.

آن سال‌ با این‌که نمی‌توانستم شب یلدا با بچّه‌های فامیل در خانه‌ی مادربزرگ باشیم، امّا تصمیم گرفتم یک نامه‌ی قشنگ با کاغذ صورتی برای مادربزرگم بنویسم و در آن نامه، تمام احساسم را به مادربزرگم ابراز کنم. نامه‌ را پُر از قلب‌های کوچک قرمز و همراه با عطر گُل نرگس کردم. مادربزرگم از دیدن و خواندن نامه خیلی خوش‌حال شده بود.

آن سال، با این‌که دلم ضعف می‌رفت برای آن دورهمی‌ها و دانه‌دانه‌های انار و آجیل و هندوانه و خنده‌های شیرین مادربزرگ، امّا همین که می‌دانستم او سالم و تندرست است و قلب مهربانش می‌تپد خدا را شکر می‌کردم: و این سال از این‌که دورهمی‌ها دوباره برپا شده و مادربزرگ را می‌بینم از خدا بسیار بسیار سپاسگزارم.

به اشتراک بگذارید:

golpoonemag.ir/?p=7259

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *