یک قاچ نقّاشی یلدایی
سمیه آورند، کارشناس ادبی کانون پرورش فکری فارس
مادرم کاسهی سفالی پُر از آجیل را سَر سفره گذاشت. چند قدم عقب رفت. به سفره نگاه کرد و گفت:«نازنین، به نظرت سفره چیزی کم ندارد؟»
سَرم را از روی دفتر نقّاشیام بلند کردم و گفتم:«وای مادر! چه سفرهی قشنگی! حتماً همه از دیدن این سفره خوششان میآید.»
مادر کمی فکر کرد و گفت:«نه، یلدا بدون هندوانه، یلدا نمیشود.» بعد به آشپزخانه رفت و بلند گفت:« تو هم زود وسایل نقّاشیات را جمع کن.»
همینطور که مداد رنگیهایم را جمع میکردم، فکری به سرم رسید. کاغذ بزرگی برداشتم و یک هندوانهی بزرگ کشیدم و رنگ کردم. بعد آنرا در سفره گذاشتم وگفتم: «بفرمایید این هم هندوانه!»
مادر به اتاق آمد و با تعجّب به سفره نگاه کرد. تا هندوانهی مرا دید، خوشحال شد. کنار سفره آمد و گفت: «آفرین دخترم! حالا سفرهی شب یلدایمان کامل شد.»
راستی سفرهی یلدای شما چه چیزی دارد؟ آنرا برای گلپونه نقّاشی کن و اینجا بفرست.