پیشنهادهای عیدانه برای کودکان
همهی ما پیش از رسیدن نوروز برای تعطیلات برنامه میچینیم تا استراحت کنیم، سفر برویم و در کنار خانواده خاطرههایی خوش بسازیم. امّا امسال نیز مانند سال گذشته، به دلیل محدودیتهایی که وجود دارد، بسیاری از ما در خانه میمانیم.
حتماً شما، در جایگاه بزرگتر و والدین، برای روزهای تعطیل کودکانتان برنامههایی چیدهاید و تلاش میکنید علیرغم اینکه در خانه میمانید تعطیلات خوش و خاطرهانگیزی داشته باشید.
گلپونه نیز برای نوروز ۱۴۰۰ بستهای فرهنگی برای کودکان آماده کرده است. بستهای که شامل معرفی کتاب،فیلم، انیمیشن و برنامهی تلویزیونی است. پس #صفحه_ویژه_نوروز_۱۴۰۰_گلپونه را دنبال کنید چون هر روز با یک پیشنهاد تازه در کنار کودکان هستیم.
معرفی انیمیشن درخت آرزوها
نجات درخت، نجات زندگی
ماجرای انیمیشن درخت آرزوها دربارهی یک پناهگاه شهری است که حیوانهای بسیاری در آن در صلح و آرامش زندگی میکنند. در این شهر درختی بزرگ و قدیمی به نام درخت آرزو وجود دارد که به خاطر وجود آن آرامش و امنیت در شهر برپا است. در پناهگاه، صاریغی کوچک به نام «کَری» با خانوادهاش زندگی میکند (صاریغ، حیوانی کوچک و شبیه به موش است). کَری همیشه آرزو داشته که بتواند دنیای خارج از پناهگاه را ببیند، امّا «یارا»، نگهبان درخت آرزو، به او گفته آن بیرون همهچیز خطرناک است و هرکس به دنیای حیاتوحش رفته، زنده برنگشته است.
ادامه معرفی انیمیشن درخت آرزوها را اینجا بخوانید
ماجراهای نوروزی قورقوری
قسمت اوّل: قورقوری آجیل را با پوست میخورد!
قسمت اول ماجراهای قورقوری را اینجا بخوانید
شعر
خانوم بهار
…
شاعر: خاتون حسنی
تصویرگر: نگین علیرضازاده
…
خاله برفی چندماه
کار کرده، خسته است
وقتِ خوابیدن شده
بارِ خود را بسته است
…
میرود از کوچهها
بیصدا و قیلوقال
میشود نزدیکتر
لحظهی تحویلِ سال
…
جای او خانوم بهار
میشود مهمان ما
خانه را پُر میکند
بوی حَوّل حالِنا
کاردستی
ماهی پارچهای
سلام به گلپونهایهای نازنین، من «گلدونه» هستم و قرار است در اینجا برای نوروز با کمک هم و بچّهها کاردستی ماهی پارچهای را با هم انجام دهیم. با این کاردستی ساده که راهی برای نگهداری همیشگی از ماهیهای قرمز نوروزی است میتوانیم به محیطزیست کمک کنیم.
متن کامل کاردستی ماهی پارچهای را اینجا ببینید
گلدان بهار
نویسنده: نیره نورالهدی
تصویرگر: فاطمه عبادی
چند روزی بیشتر به بهار باقی نمانده بود. روشنک صبح با صدای باغبان دورهگرد از خواب بیدار شد. از پنجره پیرمرد باغبان را دید که روی دوچرخهاش جعبهای پُر از گُل و گُلدان داشت. روشنک با خوشحالی برای باغبان دست تکان داد. پیرمرد توی کوچه داد میزد:«گُل. گُل. گُل میکاریم. درخت هَرس میکنیم.»
مادر روشنک کنارش آمد. روشنک گفت:«کاش ما هم حیاط داشتیم. آنوقت میتوانستیم گُل و درخت بکاریم.»
مادر روشنک فکری کرد و گفت: «این که ناراحتی ندارد. بالکن که داریم. چند تا گلدان خالی هم گوشهی بالکن است.»
روشنک اینرا که شنید با خوشحالی گفت:«راست میگویی؟» بعد هم دوید سمت پلّهها، میخواست باغبان را صدا کند. در را باز کرد. ناگهان پشت در پدر را دید. گلدان کوچک و یک جعبه گُل بزرگ در دَست داشت. پدر گفت:«آمدی کمک بابا؟»
روشنک گفت: «باغبان که رفت، حالا چه کار کنیم؟»
پدر خندید و گفت:«نه. اشتباه کردی. باغبان دارد به خانهی ما میآید.»
روشنک با خوشحالی فریاد زد:«آخ جان!» بعد رفت تا آبپاش بیاورد.
باغبان به بالکن آمد. در یک چشم به هم زدن، آنجا را شبیه به یک باغچهی پُر از گُل کرد. سپس چایش را نوشید. وسایلش را که داشت جمع میکرد، بیلچهی دسته نارنجیاش را به روشنک داد و گفت:«این هم هدیه و عیدی من به تو!» باغبان ادامه داد:«یادت باشد هر چند وقت یکبار، خاک گلدانهایی را که کاشتی عوض کنی.»
مادر دوربین به دست آمد و گفت:«حالا بیایید با هم یک عکس یادگاری بگیریم.»
راستی! از چهارشنبهسوری چه میدانیم؟
چهارشنبهسوری از راه رسیده است و احتمالا اغلب ما به مراسم پریدن از آتش یا خوردن بعضی غذاها و تنقلاتی که جزو رسوم این شب است فکر میکنیم. البته این شناختهشده ترین آداب این شب است. امّا آیا رسم پریدن از آتش تنها آیین این شب باستانی است؟ در شهرهای دور و نزدیک ایران آداب و سنن دیگری وجود دارد یا خیر؟
لیلا کفاشزاده پژوهشگر میراث فرهنگی، نویسنده، قصّهگو و عضو شورای کتاب کودک در گلپونه به این پرسشها پاسخ داده است.
در گذشته قطعا آیینهای گوناگونی در شهرها داشتیم که متاسفانه این روزها دیگر انجام نمیشود. البته آیینهایی هم که در حال حاضر انجام میشود زیاد هستند و میتوانیم یک اطلس مردمنگاری تهیه کنیم. امّا اگر بخواهم به شناخته شدهترین آنها اشاره کنم، یکی دو آیین هستند که هنوز در برخی نقاط کشور اجرا میشود. شالاندازی در چهارشنبهی آخر سال یکی از آنهاست. مردم به پشتبامها میرفتند و ظرفی را به شال یا چادرشان میبستند و بدون اینکه شناخته شوند به خانهی همسایه میرفتند و همسایهها نُقل،شکلات و شیرینی و هرچه که در خانه داشتند را داخل شال میانداختند و اگر دختر و پسری از همدیگر خوششان میآمد این رسم را بهجا میآوردند. شالاندازی بیشتر در غرب ایران و در اردبیل، ارومیه و همدان برگزار میشده است.
فال کوزه
از دیگر رسوم چهارشنبهسوری میتوانم به فال کوزه اشاره کنم. معمولا آیینهای ما با طبیعت ارتباط دارند. یک کوزهی سفالی را پُر از آب میکردند و دختر نابالغی که مظهر پاکی و صداقت است کوزه را بین مردم دور میگرداند و هر کسی از خودش یک وسیله درون کوزه میانداخت. یک ریشسفید از روستا که شعر بلد بود، بدون اینکه بداند اشیاء برای چه کسی است یکییکی اشیاء را برمیداشت و شعرهای دوبیتی را شانسی برایشان میخواند و آنها نیّت میکردند. این آیین در غرب ایران در مناطقی مانند کردستان، همدان و کرمانشاه برگزار میشد.
کوزه شکستن
در مناطق شمال ایران روایتهایی از رسم کوزهشکستن وجود دارد. کوزهها را از آب رودخانه پُر میکردند و بعد میشکستند، مثلا از کوزههای تَرکخورده استفاده میکردند و کوزههای جدید را جایگزین میکردند، مانند خانهتکانی.
چهار تا چهارشنبه
یکی از زیباترین مناسکی که در مناطق آذری زبان رایج بوده و اطلاع دارم که سازمان میراثفرهنگی هم قصد احیای این رسم را دارد، چهار تا چهارشنبهی اسفند را به نام عناصر اربعه نامگذاری کردهاند، «سو چارشنبسی» یعنی چهارشنبهی آب، «اودچهارشنبسی» یعنی چهارشنبهی آتش، «یل چهارشنبسی» یعنی چهارشنبهی باد و «توپراق چهارشنبسی»، یعنی چهارشنبهی خاک. به همین ترتیب بچّهها در چهارشنبهی آب از چشمه آب میآورند و آببازی میکردند. در چهارشنبهی آتش مثل امروز آتشبازی میکردند، چهارشنبهی سوّم در زمان زمستانهای سردی بود و بادخیز میشد و بچّهها از خانه بیرون نمیآمدند. از پشت پنجره وقتی حرکت باد بیدمجنون را حرکت میداد، نگاه میکردند و در دلشان نیّت میکردند. اگر باد شاخه را بالا میبرد یعنی میشود و اگر باد شاخه را پایین بیاورد یعنی نمیشود. اینطوری در دلشان با باد و شاخههای درختان نیّت میکردند. در چهارشنبهی آخر که چهارشنبهی خاک است معتقد بودند که سه عنصر دیگر یعنی باد، آب و آتش زمین را برای زایش و رویش گیاهان و حیات دوباره آماده است. در این زمان از چشمه آب میآوردند و اوّلین پلو را که برکت داشت میپختند. این رسم در آذربایجان بود و در سال ۱۳۹۷ سازمان میراثفرهنگی در ماکو مراسم بازآفرینی از این چهارشنبههای آذریها انجام داد و درصدد بود که این مراسم را دوباره بازسازی کند که ویروس کرونا شایع شد.
مراسم قاشقزنی
مراسم قاشقزنی در مناطق زیادی وجود دارد و اکثرا همه میشناسند. ما در تهران یک گروه فرهنگی داشتیم و این مراسم را در محلّههای تهران اجرا کردیم تا این سنت زنده شود. چادر سَر کردیم و در خانهها رفتیم و قاشق را به کاسهی فلزی میزدیم تا خوراکی بگیریم. این میتوانست برای آشنایی دخترها با پسرها باشد.
ماجرای اسطورهای نوروز
تا وقتی که سند نوشتاری از یک اتفّاق نداشته باشیم نمیتوانیم حکم قطعی صادر کنیم و در مورد پریدن از روی آتش سندی نداریم. استاد مهرداد بهار این اتفّاق را چنین تحلیل میکند که به طور کلی چهارشنبهسوری و حاجیفیروز را به همان اسطورههای زمستانی و ایزدان شهید شونده که در بهار دوباره زنده میشوند نسبت میدهد. داستانهای زیادی در بینالنهرین داریم که ایشتار، الههی برکت و آب و زندگی بوده و به دنبال همسرش دوموزی، زمستان به زیرزمین میرود و به همینخاطر همهی گیاهان خشک میشوند. ایشتار دوباره مجبور میشود بیرون بیاید اما هیچکس اجازه نداشته تا از دنیای مردگان به دنیای زندگان برگردد. ولی در غیاب ایشتار هم همهجا خشک شده بود. استثنائی قائل میشوند و قرار میشود شش ماه از سال بهروی زمین بیاید و شش ماه به زیر زمین برود. در واقع زمستانها دو فصل بوده است؛ سرما و گرما. زمانی که ایشتار روی زمین بوده بهار رویش میکند و زمانی که به زیر زمین میرود طبیعت میمیرد. این ماجرا را به سیاوش نسبت میدهند، ایزدی که میمیرد و دوباره زنده میشود. طبیعت هم میمیرد و دوباره زنده میشود. جز این مورد قصّهی خاصی از چهارشنبهسوری نشنیدهام.
میدانید که در ایرانباستان هفته وجود نداشته است و گاهشماری ایران باستان ۳۰ روزه بوده و نامهایی هم داشته است. به طورکلی شنبه یک عبارت عبری است که از فرهنگ یهودی به عاریت گرفته شده است. امّا پیش از اسلام ما شنبه و یکشنبه نداشتیم و چهارشنبهسوری هم در روزهای «پنجه» برگزار میشده است. چون ماهها همه ۵ روز اضافه داشته و ۳۰ روزه به حساب میآمده است. ۵ روز اضافه جزو هیچ ماهی از سال حساب نمیشده و مردم به شادی و پایکوبی و سرور میپرداختند تا سال نو شود و بهار بیاید.
نوروز صبر را یاد میدهد
هر سال عمو نوروز میآید و ننهسرما خواب میماند و عمو نوروز یک گل بنفشه میگذارد و بعد همهجا بهار میشود. نو شدن سال به طور کلی نماد صبر است، نماد اینکه اگر زندگی رنج، سختی، بیماری و سوگ دارد، با صبر کردن و روشن کردن آتش دل و امید داشتن مطمئن هستیم که بعد از هر زمستان و سردی یک بهار و گرمی میآید. جشن نوروز هم میتواند به کودکان صبر یاد بدهد. اینکه باید امیدمان را از دست ندهیم. در اسطورهها هم زروان، پدر اهورامزدا، وقتی اهورامزدا را در دلش داشته شک میکند که نکند بچّهای در دلش ندارد. به محض اینکه شک میکند، اهریمن در دلش به وجود میآید. اهریمن زادهی شک است و ایمان و به نظر من امید داشتن نماد چهارشنبهسوری و نوروز است.
پیشنهادهایی برای بچّهها
بسیار زیباست که از سالهای آینده و با از بین رفتن کرونا هر چهارشنبه در مهدکودکها و در خانهها جشنهایی از جنس چهار چهارشنبه برای کودکان برگزار کنیم. بازیهای وام و حمام، برپا کردن فانوس و صحبت کردن با آتش و کاردستیهایی که با باد میتوان انجام داد. در مناطق سیستان و بلوچستان بادهای محلی داریم که هر کدام اسمی برای خودشان دارند، بعضی از بادها محصول را از بین میبرند و بعضی از بادها محصول را زیاد میکنند. مراسم «زار» در جنوب ایران برگزار میشود که معتقدند بیماریهای روانی را شفا میدهد. باد در فرهنگ ما جایگاه بالایی دارد. بادبادک ساختن را میتوان به کودکان یاد داد. میتوانیم دربارهی تمام این جشنها مطالعه کنیم و آنها را به کودکانمان هم یاد بدهیم.
مستند جورچین با کارشناسی لیلا کفاشزاده دربارهی ساخت اسباببازیهای بومی را در فیلیمو ببینید
شعر
خنده و جَشن و شادی
سرودهی لیلا خیّامی
تصویرگر: ملیحه شاهعلی
تَرق تُرق ترقه
خطر! خطر! چه جیزه
تَرقّهها همین جور
از همهجا میریزه
•••
تَرقّهها تَتَق تق
خطر دارن زیادی
چارشنبهسوری یعنی
خنده و جَشن و شادی
•••
بهتره دور آتیش
کنار هم بمونیم
شعرای خیلی خوشگل
با همدیگه بخونیم